من پیـله ام، پروانـه خواهم شد؛ نگو نـــه

مجموعه شعر فارسی - لیلی نورعلیزاده

من پیـله ام، پروانـه خواهم شد؛ نگو نـــه

مجموعه شعر فارسی - لیلی نورعلیزاده

چشم دلم را بر بهاران بسته بودم

آزادی ام را کنج زندان بسته بودم

مهتاب را در ژرفنای شب، شب تار

خورشید را پای زمستان بسته بودم

جان و تنم را بر سر انگشتان آتش

در مسلخ یک حس پنهان بسته بودم


من حرف دارم؛ دست بر می دارم از تو

دست دلم را مست بر می دارم از تو

من پیله ام پروانه خواهم شد نگو نه

من خنده ای مستانه خواهم شد نگو نه

بگذار و بگذر کودک دلتنگی ات را

با خود ببر سرمای قلب سنگی ات را


نگذار در چاه ندانستن بمانم

نگذار در تردید آبستن بمانم

من می روم، من می روم تا جا بیفتم

حتی اگر یک روز هم از پا بیفتم

من آبشارم آبشارم آبشارم

فکری بجز دریا شدن در سر ندارم

دل بسته ی امّید فرداهای دورم

من از سیاه شوم سایه در عبورم

من می رسم یک روز هر جا که بخواهم

من باورم را زیستم؛ باز است راهم