مطمئن باش مطمئن هستم؛ دیگر از اسم تو گریزانم
مطمئن باش مطمئن هستم؛ لحظه ای پیش تو نمی مانم
گفته بودم خبر نخواهم داد می روم از کنار تو یک روز
گفته بودم که دوستت دارم، ولی از گفته ام پشیمانم
ترک می گویمت خداحافظ... بی تو بودن همیشه آسان بود
تو هم اینگونه فکر کن زیبا قدر عشق تو را نمی دانم
جای تو هیچکس نخواهد بود چون که جای تو هیچ جای دل است
دست بردار، راحتم بگذار، دور شو از دل پریشانم
عشق منفور چشم هایت را می سپارم به خاک بعد از این
مطمئن باش مطمئن هستم؛ دیگر از اسم تو گریزانم
سیگارهای پک زده زیر درخت بید
گیلاس نصفه از عرق سرد روزگار
میز نچیده از ورق و شمع و استکان
آشفتگی میان تب جبر و اختیار
از پرده های کرکره ای شب سلام کرد
روی کتاب فلسفه مرگی نفس کشید
من؛ آخرین وداع خودش را به باد داد
من؛ از دو روز زندگی اش روز خوش ندید
انگار توی دفتر شعرم بتی شکست
در خاطرات بی سر و ته از نوشته ها
این روزها به مرگ خودم فکر می کنم
باید وداع گویم ای زندگی تو را
تو می روی و قصه به پایان نمی رسد
با خنده های تلخ غم و گریه های من
آری برو برای همیشه و برنگرد
دیگر ندارد عشق تو چیزی برای من